English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (706 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
timing U تنظیم زمان عمل کردن موتور
schedules U زمان بندی کردن
schedule U زمان بندی کردن
scheduled U زمان بندی کردن
calibration U تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
dialled U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
sight adjustment U تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
range spotting U تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
adjusts U تعدیل کردن تنظیم کردن
edited U تصحیح کردن تنظیم کردن
aligns U تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusting U تعدیل کردن تنظیم کردن
edit U تصحیح کردن تنظیم کردن
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
control U نظارت کردن تنظیم کردن
align U تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned U تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning U تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out U میزان کردن [تنظیم کردن ]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
pasted U سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting U سر هم کردن سرهم بندی کردن
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
slates U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
locate U تعیین محل کردن
identified U تعیین هویت کردن
pin point U تعیین محل کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
demarcate U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
identifies U تعیین هویت کردن
located U تعیین محل کردن
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
locating U تعیین محل کردن
locates U تعیین محل کردن
abound O تعیین حدود کردن
identifying U تعیین هویت کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
identify U تعیین هویت کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
assessing U تعیین کردن بستن
admeasure U تعیین حصه کردن
genealogize U تعیین نسب کردن
delimit U تعیین کردن حدود
delimited U تعیین کردن حدود
delimiting U تعیین کردن حدود
fixes U تعیین کردن قراردادن
fix U تعیین کردن قراردادن
stated U تعیین کردن حال
pegs U تعیین حدود کردن
states U تعیین کردن حال
state- U تعیین کردن حال
stating U تعیین کردن حال
state U تعیین کردن حال
assesses U تعیین کردن بستن
quantified U کمیت را تعیین کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com